۲۹.۶.۹۱

جام سرمستی

به اعتبار نگاهت
گم میشوم
دانه دانه 
کوچه های آغوشت را
که مگر دل ببرّی
از تمام روز های به انبساط تو انجامیده
که سر خوش شوی
به خمره های نگاهم
به وقت هم آغوشی دست ها و سینه ها
به بوسه بشکنی لب های سکوت
تر شود دامنم
زاده شوم در روز هایت...
به اعتبار نگاهت
از نو
زلف می آشوبم
تار به تار
زخمه به زخمه
همنوای دلت...