۲.۴.۹۲

جون اون قناری نگات با ما را بیا

آخه از دلبستگیت که نمیشه گذشت فدای چشای مستت! یه جوری نیگام میکنی آتیش می افته به سر و پام . بی سر و پای عالم میشم , دوره می افتم تو کوچه ها میزنم زیر آواز. وا میدم همه ی بساط دلم و یک جا! جا خوش میکنم تو چارخونه های پیراهن آسمونیت که همه ی دنیام شده یه قفس و هی هر چی پس کوچه های شهر و یکی دو تا میکنم تازه میرسم خونه ی اول! 
لامروت اینه رسمش ؟