دستت را
حلقه کن به دور بودنم،
تا غش غش بخندم برین زوال نا آرام
بَل بال کشم از دل شب،
هستی را به یکباره از خواب برهانم،
بگریزیم از انکار،
دستت را حلقه کن ...
کاش میشد ، نیمی از من که عاشق است زیر گور سرد بخوابد ، و نیمی دیگر زندگی کند،گرم! شعر بگوید، آواز بخواند، پای اخبار بحث سیاسی بکند و تخمه بشکند، توی خیابان حق تقدم را رعایت کند، از روی پل عابر پیاده رد بشود، مهمانی بگیرد فلان سالگی اش را، سبزی بخرد، چانه بزند، توی تاکسی بحث اجتماعی بکند و هی بگوید : بد زمانه ایست آقا جان!
مرگ پاور چین پاورچین به در خانه ی همسایه رسید، چایش را خورده نخورده رفتند... زندگی فردا صبح به دیدارشان خواهد آمد
از اینجا که من شسته ام، دنیا بی انتهاست، از آنجا که تو نشسته ای، دنیا تمام میشود...
کتری به جوش می آید من پر از قل قلم... سرم گیج میشود به چرخش پنکه تاب میخورند چشمانم حفره ی خالی جمجمه را درد میشود بند های انگشتم ثانیه ها خسته وکشدار دور ساعت راه میروند، یکی یکی پشت به پشت، ثانیه ای که خواب مانده بیرون می افتد... خواب میبینمت...
سایه ای زیر چشم نشسته و گود رفته ام غروب میکند امید دیدارت...
رژ لب ترک میکند لب هایی را که سیگار به آغوش کشیده اند، به امید دود شدنت...
غروری میشکند، صدایی خاموش میشود، حرفی نا تمام میماند، خواهشی اشک میشود، دری بسته میشود...
لای البوم کهنه، یک عدد من پیدا کردم، که میخندد! توی چشم هایش کمی عشق جا خشک کرده، بوی نارنج میدهد دست هایش، و هنوز امیدوارست! آلبوم را میبندم، توی کمد میگذارم، هه! چای مینوشم...
گر میگیرد، ذغالی که منم، فوتی که تویی! خاکستر میشوم بستر رویایت را...
روزهایی که میگذرند، به تجاوز تنهایی باردار منی هستند سخت تر از دیروز...
بهانه ی بیداریم باش، این شب ها خواب هایم میل به عمیق تر شدن دارند...
+ یه چیز جالب دیگه! بگم ، بگم؟ ـ بگو خب + آدما فقط ظاهرشون آدمه، ینی مثه ما که ظاهرمون پشه اس! ولی ما تومون هم پشه اس! ولی آدما توشون آدم نیس! یه عالمه سگ و گاو خر و کودک و... یه عالمه چیز توشونه! ـ هه!
دلم خواب میخواهد، به سنگینی مرگ...
نفس بریده از حیات, تن خسته از بیتابی, شکوه گلو را به تاراج برده... چرا جان نمیسپارم کوچه های تنگ خیالت را?
زن : تشنمه مرد : یه قلپ آب حیات مونده ته پارچ زن : تو تشنت نیس؟ مرد : سیراب از شهد لبان تو! زن : پس پاشو برو پارچ و بیار که هلاک شدم مرد : گره خورده پایم به پیچ نگاهت زن: چه جوری وا میشه خب؟ گره خوب نیس مرد : دل بده... زن : تشنمه!
مثلا تو آنجا ، آن گوشه ی تخت خوابیده ای،
مثلا دستانت را باز کرده ،
مثلا منتظری بیایم ارام توی بغلت جا بگیرم...
مثلا لبخند بزنی و بگویی این آرامش را با هیچ چیز عوض نمیکنم
مثلا دیگر این تخت گور هر شبه ام نباشد،
مثلا ...
روزهای بی حوصله, خسته از کشدار بودنمان, می ایند و میروند.... بی تردید شب با همه ی بی کسیش از راه میرسد, مچاله میشویم توی رختواب, در انتظار روزی که دیگر انتظارمان را نمیکشد...