چاهار ساله باشم,
شلوار پیش سینه دار قرمز به تن,
موهایم را مادر خرگوشی ببندد,
اسباب بازی کوکی ام ,
همان دخترک کوچکی که سوار بر روروعک آبی اش بود,
پیچش را به زور به پیچانم و نگه دارم تا کوکش روی هوا حدر نرود,
دراز بکشم روی پله ی خنک تراس
بگذارمش روی پله ی پایینی که صاف و سیقلی باشد
روروعک کوکی راه برود و من غش غش بخندم به قیافه ی مزحک عروسک
بخندم به این همه راه های رفته ی بی خودی اش,
بخندم به اینکه میدانم من کوک میکنمش و او نمیداند...
شلوار پیش سینه دار قرمز به تن,
موهایم را مادر خرگوشی ببندد,
اسباب بازی کوکی ام ,
همان دخترک کوچکی که سوار بر روروعک آبی اش بود,
پیچش را به زور به پیچانم و نگه دارم تا کوکش روی هوا حدر نرود,
دراز بکشم روی پله ی خنک تراس
بگذارمش روی پله ی پایینی که صاف و سیقلی باشد
روروعک کوکی راه برود و من غش غش بخندم به قیافه ی مزحک عروسک
بخندم به این همه راه های رفته ی بی خودی اش,
بخندم به اینکه میدانم من کوک میکنمش و او نمیداند...